به گزارش ایکنا؛ اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر ادبیات آئینی در بخش نخست برنامه «محرم در شعر و ادب فارسی» که گزیده و گلچینی از سرودههای عاشورایی و آئینی شاعران کهن و معاصر است، میگوید:
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که ازو و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمزید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن الله یزیدا و علی آل یزید
این ابیات از سنایی غزنوی شاعر بزرگ قرن ششم است که از آغازگران پیوند میان شعر فارسی و عرفان است. یعنی معلمان بزرگ شعر فارسی در پیوستن مفاهیم شاعرانه به تجربههای عرفانی، عطار، سنایی و مولوی هستند.
از این شعر میتوان این نکته را دریافت که ماجرای تردیدکردن در ضرورت لعن اشقیا پیشینه داشته و مربوط به روزگار ما نیست. به هر حال بقایای آن اشقیا اکنون به عنوان سلفی، داعشی و وهابی و ... شناخته میشوند و در اصل ماجرا تردید میکنند و میگویند که وقتی زیارت عاشورا را میخوانید چرا درباره کسانی که نمیدانید خداوند درباره آنها چه تصمیمی خواهد گرفت، لعن میکنید. ما تصور میکنیم اینها حرفهای تازهای است و به روزگاری رسیدهایم که این سخنان نقل محافل است که، چه کار دارید، داوری را به روز قیامت واگذار کنید، از حالا که نمیتوانیم بگوییم چه کسی مقصر بوده است. ممکن است که در مسائل روزمره و شخصی چنین کرامت، بزرگواری و سماحتی از اهل دین و اهل ایمان انتظار برود، اما در ماجرای کربلا صف حق و باطل از هم متمایز است، یک طرف اولیای خدا و طرف دیگر اشقیا هستند. کسی که در این هم تردید کند، معلوم میشود که در ذات او اشکالی هست.
در این شعر، پسر هند، منظور معاویه است و سپس کارهایی که خاندان او در برابر پیامبر و اهل بیتش(ع) انجام دادند را برمیشمرد و در پایان میگوید: تو بر چنین قومی لعنت نکنی شرمت باد؛ یعنی میشود کسی مسلمان و انسان باشد و در برابر این همه پلیدی و شقاوت هیچ واکنشی نشان ندهد و بگوید معاویه هم مانند ابوذر و سلمان و ... صحابی پیامبر بودند و تفاوتی نداشتند.
آنچه را سنایی در شعر خود بیان میکند، بیانش در روزگار ما آسان است، اما در روزگار سنایی این طور نبوده و سنایی به دلیل شجاعتی که داشت به صراحت و نه به کنایه و ابهام و اشاره، حرفش را بیان میکند.
انتهای پیام